شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل
خلـوت شده دور وبرت جانم فدایتای جـان زینب،جان طـفـلانم فدایت فرزندها هـستـند بیشک جان مـادرمن جـان برایت هـدیـه آوردم برادر
ای کعبۀمن رنجشی اززائرتنیست؟قـربـانـیان من قبولخاطرتنیست؟ افسوس،من،از این دو گل بهترندارمبـایـد بـرایت عـاشـقـانـه سـربـیـارم آه ای سلـیـمان هـدیهای ناچـیز دارمازهـدیهام حالی غـرورانگـیز دارم درپیـش مادرسربلــندت میکنممنعون و محمد را پـسندت میکنم من برقـامـت اینکـودکـان حق پـرسـتمبا دستهـای خود لـبـاس رزم بسـتم از نـیـزههـا برجـانـشان باکی ندارماز کـینـۀ شـمـر وسـنان باکی ندارم شرط مواسات من است اینجان خواهرباید به خون غلطند این دومثل اکبر شاید که کارت با عـدو بـالا نـگـیردبـگـذار تا فـرزند من جـایت بـمـیرد حـتـی تن اینهـا اگـرشـد اربـاًاربـاهرگزنخواهی دید اشک خواهرترا من از همین دم دست از آنها کشیدمازتـو نـه اما ازپـسـرها دل بـریـدم بـر آسـمـان نـیـزههـا بـاید نـشـیـنـنـدبهـترکه عـصر غـارت ما را نبینند وقتی که دست مـادرآنجا بسته باشدخوب است چشم غیرتیها بسته باشد بـهـتر که جـولان سنانها را نبـیـنندبرصورت مـادر نشانها را نبـیـنند آنجا که دست وپای طفلانت بسوزدآنجا که معجـرهای طفـلانت بسوزد بر نـاقـههای بیحـجـاب افتاده باشیمآنجا که در بزم شـراب افـتاده باشیم باشد که در خـیـرات نان آنها نباشنددروازۀسـاعـات را آنـجــانـبـاشـنـد تا دوربـیـنـم ازسـرت سنگ بلارانـذرسـرت کـردم بـرایت بـچـهها را